محمدرضا مهدویپور/ شهادت دانشمند برجسته و ممتاز هستهای و دفاعی کشور جناب آقای فخری زاده، ضایعه عظیمی برای امت ایران و تمام مستضعفان در سراسر جهان محسوب میشود. ضایعهای بزرگ که به فرموده إذا مات العالم ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء قابل جبران نبوده؛ فقدانی عظیم که تروریستهای غربی را بسیار شادمان ساخت و حال آنکه تنها امید به فضال الهی و حقانیت خون این شهید مجاهد است که میتواند تسکین دهنده و امید بخش برای جبران این استعداد از دست رفته در بدنه علمی کشور گردد.
سوای نظر از آنکه پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن میتواند تسکین دهنده داغ مستضعفان شود؛ لازم است تا به چند نکته که به سبب خون این شهید بزرگوار در عرصه فرهنگی کشور عیان گردید و مشخص شده توجه داشت:
۱/ شهادت فخری زاده نه تنها عمق رسوخ و موفقیت پروژه نفوذ در ساختارهای مختلف اجرایی کشور و حتی ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی را به نمایش گذاشت؛ بلکه موجب شد تا میزان حاد بودن شرایط فرهنگ و هنر را بار دیگر بر همگان آشکار ساخته و نشان دهد که چگونه طیف قابل توجهی از اهالی فرهنگ و هنر به تسخیر نظام سلطه درآمده و حتی بعضی از ایشان رسما به عنوان پیاده نظام دشمن در جامعه فعالیت مینمایند. پس شهادت این دانشمند دفاعی و هستهای کشور اثبات نمود که اظهار نظرها و یا بهتر است بخوانیم: اظهار وجودهای گاه و بیگاه برخی از جماعت ملقب به سلبریتی، نه تنها زاییده احساسات و تاثیر پذری ایشان از جامعه پیرامونی خود نمیباشد؛ بلکه موضوعی کاملا طراحی شده از کانونهای قدرت خارجی و شریانهای نفوذ ایشان در پیکره کشور است. همان کانونهایی که امر میکنند و کمک میکنند تا آقا و یا خانم سلبریتی ضمن ارتزاق از بودجههای فرهنگی کشور و کسب درآمدهای آنچنانی از طریق نهادهایی همچون صداو سیما و یا مجموعههای تحت مدیریت وزارت ارشاد و ...، ضمن کسب شُهرت و شناخته شدن در جامعه و بالابردن فالورهای خود، بتواند نقش اپوزیسون را هم بازی کنند و در راحت خیال بعضا جمهوری اسلامی را هم تحریم نموده و یا حتی وقاحت را به آنجا برساند که با تروریستهای جنایتکار همدردی نمایند و ...
۲/ شهادت فخری زاده و سکوت ویژه مجموعههایی همچون خانه تئاتر و خانه سینما و ... در کنار خفقان حاکم بر صفحات رسمی سلبریتیها و ... این سوال مهم را در اذهان جامعه متبادر میسازد که چه دست پنهانی در اداره چنین مجموعههایی دخیل است که در مقاطعی از تاریخ به صورت هماهنگ با هم شور گرفته و فریاد سر میدهند و در مقاطعی دیگر اینچنین لال شده و سکوت مینمایند!؟ پس نهادی همچون خانه سینما باید پاسخ دهد که به عنوان تشکلی بظاهر صنفی که چند سالی است تنها وظیفه حمایتی خود از هنرمندان را محدود به برگزاری مراسم تشییع جنازه ایشان نموده! و به بهانههای مختلف و با ادعای همراهی با جامعه و مردم ایران، سعی میکند تا در امور با ربط و بیربط به حوزه تخصصی خود بیانیه دهد و از این جهت در موضوعاتی که بعضا حتی از حوزه فهم و درک برخی اعضای هیات مدیره آن خارج است اظهار نظر نموده و در بیانیههای رسمی خود روزی خواستار آزادی مجرمین امنیتی میشود و روز دیگر به بهانه همدردی با خانوادههای مسافران پرواز اوکراینی به محاکمه حاکمیت میپردازد و ...؛ آیا صدای مردم ایران در محکومیت ترور دانشمند هستهای کشور را نشنیده و یا تنها به شنیدن صدای معدود جماعت شبه روشنفکر عادت کرده که مفتخر به هدایت و حمایت سفارت انگلیس و کانادا و فرانسه و ... میباشند. همان جماعتی که تحت مشایعت سفیر انگلیس به دنبال برپا کردن فتنه در سطح خیابانهای ایران بوده و در صفحات مجازی خود جامعه را به تظاهرات و شورش علیه حاکمیت فرا میخوانند و ...
۳/ پُرواضح است که پرسشگری در باره چرایی سکوت سلبریتیها و یا عدم صدور بیانیه رسمی توسط خانه تئاتر و خانه سینما و ... و ابراز انزجار این مجموعه ها و همراهی ایشان با مردم ایران در محکومیت تروریسم دولتی آمریکا و اسراییل، نه به جهت تاثیرگذاری ویژه این تشکلهای محقر صنفی در جامعه و یا نقش پُررنگ آنها در تاثیرگذاری بر افکار عمومی میباشد. بلکه پرسشگری در این باب به منظور تشخیص اهمیت التزام این مجموعهها به تکالیف اجتماعی خود در قبال مردم و جامعه ایران بوده و حکایت آب آوردن زنبور برای خاموش ساختن آتش نمرود را دارد. به راستی چه توجیهی میتوان آورد برای سکوت اخیر خانه سینما؛ آن هم خانهای که هر روز بیشتر از وظایف ذاتی خود فاصله میگیرد و به محفلی انحصاری از برای طیفی خاص مبدل گردیده که با بودجههای حکومتی اقدام به نوشتن بیانیههای ضد حاکمیتی مینمایند و به نمونهای هجو و مسخره از اپوزیسیون درون پوزیسیون مبدل شده است!
۴/ شهادت فخری زاده بار دیگر کاستی و ناتوانی رسانه ملی در ایفای رسالتهای رسانهای خود را به اثبات رساند و نشان داد که صدا و سیما با وجود حجیمسازی خود در قالب شبکههای مختلف و سازههای متفاوت و ... به شدت در تنظیم پیام ضعیف است و اساسا از کارکرد رسانهای خود چه در حوزه صدا و چه در بخش سیما و چه در خبرگزاری صداوسیما یا همان واحد مرکزی خبر غافل بوده و نمیتواند به صورت حساب شده و منضبطی در بزنگاهها حضور پیدا نماید. به عبارت دیگر شهادت این دانشمند بزرگ کشور مان سبب شد تا ضعف رسانه ملی در بروزرسانی پروتکلهای سازمانی و همچنین تنظیم سناریو برای شرایط مختلف تنش، تشنج و یا بحران هویدا شود و بر همگان آشکار شود که عملا این مجموعه عظیم رسانهای در بهترین تعریف به آلتی سرگرم کننده مبدل شده است که فقط میتواند اوقات فراغت طیفی از جامعه را پُر سازد. ناکارآمدی ویژهای که یادآور این فرمایش امام خامنهای در مورد ضعف صدا و سیما بود که: اگر صدا و سیما میتوانست همان جور که تلویزیون فلان کشور غربی با یک سابقه و تجربهی فراوان و با استفادههای هنری دروغهای خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود کشور را درست منعکس کند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگی نسل جوان به کشورش، به دینش، به نظام جمهوری اسلامیاش، به مراتب بیشتر از حالا بود و ... (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور-۱۳۸۸/۰۸/۰۶)؛ فرمایشی که بیش از یک دهه از اعلام عمومی آن میگذرد و متاسفانه عزمی در مدیریت سازمان صدا و سیما برای اجرایی شدن آن همچنان وجود ندارد و مصادیق آن در نحوه مواجهه شبکههای مختلف سیما و صدا و بالاخص بخشهای خبری با موضوع شهادت فخری زاده قابل ملاحضه میباشد. از ارایه قرائتهای مختلف و گوناگون در نحوه شهادت ایشان گرفته تا عدم حضور کارشناسان رسانهای خِبره و صاحب نظر در حوزههای امنیتی و دفاعی و هسته و ... و ندیده شدن این ترور در بسیاری از شبکهها و بسنده کردن به گفتگوی مجری بچه سال شبکه سه و یا حضور تکراری حسن عابدینی با ادبیات منسوخ شدهاش در مقام کارشناسی این گونه وقایع و یا آن مصاحبه عجولانه با همسر داغ دیده شهید و رفتن حسینیبای به سراغ وزیر دفاع و نمایش دادن دیدار حاج قاسم با فرد دیگری به عنوان شهید و صدها مورد ریز و درشت دیگری که ضمن عدم برآورده نمودن نیاز جامعه داغ دیده، بیش از هر چیز اعتماد مخاطب را در پیگیری واقعیت در قالب رسانه ملی هدف قرار داد.
۵/ رسانه ملی یکی از اصلیترین و حساسترین امکانات نظام جمهوری اسلامی در عرصه قدرت نرم محسوب میشود و قطعا بخشی از ناکارآمدی این ابزار مهم در انجام وظایف رسانهای خود و حفظ جایگاه تاثیرگذار خود را میتوان معطوف فشارهای بیرون از سازمان دانست. فشارهایی که عدم توجه به آن حتی سبب میشود تا در برخی موارد بودجه کارکنان و کارمندان سازمان توسط دولت و سیستم اجرایی به گروگان گرفته شود و این همه در ظاهر هیچ راه حلی را جُز محافظهکار شدن در پیش پای مدیران رسانه ملی نمیگذارد و از این جهت اتخاذ رویکرد محافظهکارانه توسط مدیران سازمان به منظور کاستن از این فشارها میتواند عامل خوبی برای توجیه ناکارامدی صدا و سیما تلقی شود. به نحوی که مهندس عبدالرضا بوالی به عنوان مدیر شبکه خبر سعی نمود تا نقص آشکار و ضعف گُل دُرشت این رسانه در اطلاعرسانی و واکنش سریع به شهادت فخری زاده را با یادآوری این معادله مهم توجیه سازد. اما باید توجه داشت که قطعا وجود چنین فشارهایی غیر قابل انکار بوده و قطعا تحول بنیادین در مدیریت سازمان صدا و سیما میتواند به این مهم کمک کند تا با استفاده از هیئتهای اندیشهورز غیر رانتی و صد البته خِبره به امر رسانه، اقدام به طراحی سناریو برای شرایط مختلف نموده و سطوح مختلف تکنیکی و تاکتیکی لازم برای واکنش سریع در شرایط مختلف تنش، تشنج و یا بحران را از پیش در بدنه ساختاری سازمان چیدمان نماید.
نمونهای از استفاده شبکههای معارض نظام جمهوری اسلامی از تکنیکها و تاکتیکهای کاملا پیش پا افتاده رسانهای به منظور انعکاس خبر شهادت فخری زاده و هدایت افکار عمومی به سمت اهداف مطلوب خود |
۶/ شهادت فخری زاده از ماهیت ناکارامدی صدا و سیما رونمایی عمومی نمود و نشان داد که چگونه ساختار شکل گرفته در پیکره این ابزار مهم رسانهای نمیگذارد تا فرمولهای اولیه در تولید پیام رعایت شود و حتی ضوابط پیشپا افتاده و متعارف بنگاههای رسانهای جهان را نه تنها در مرحله اولیه اعلام خبر شهادت، بلکه در مراحل پس از آن را نیز لحاظ نکرده و در یک سرگشتگی آشکار مخاطب خود را رها ساخته و حتی سبب شود تا مخاطب پیگیر و پرسشگر به سمت استفاده از رسانههای خارجی و بیگانه کشیده شود و این یعنی عمق فاجعه! یعنی عدم توان رسانه ملی در برآورده نمودن نیاز رسانهای ملت خود و گسیل داشتن ایشان به بیگانگان! و این موضوع در شرایط جنگ و بالاخص در موقعیت جنگ نرم کنونی به معنی خیانتی است که در سطح مدیریت و بدنه رسانه ملی در حال به وقوع پیوستن است.
۷/ شهادت فخری زاده و عدم تفوق رسانهای کشور در تنظیم پیام مطلوب تنها به کاستی و ضعف صدا و سیما و یا فُسیل بودن افراد و تئوریهای حاکم بر مدیریت بخشهای مختلف و بالاخص بخش خبر در این سازمان خلاصه نشده و بار دیگر خلاء ساختاری در نقش پذیری روابط عمومیهای تخصصی و عدم حضور سخنگویان کاربلد و توانمند را بر پیکره نهادهای مختلف اجرایی در کشور یادآور گردید. به عبارت دیگر شهادت این دانشمند مهم عرصه دفاعی و هستهای کشور نه تنها ضعف و کاستی نهادینه شده بر پیکره صدا و سیما و لزوم تحول بنیادین در مجموعههای مختلف این سازمان را هویدا ساخت؛ بلکه سبب شد تا عدم حضور سخنگو (Spokesperson) در نهادهای مختلف حاکمیتی به صورت محسوسی به چشم بیاید. البته این کاستی به معنی عدم وجود جایگاه سخنگو و یا دریافت حقوق توسط فردی به عنوان سخنگو در نهادها و مجموعههای مختلف نمیباشد. بلکه این مهم به معنی کمبود وجود سخنگوهای حرفهای و مجهز به سواد رسانهای غیر شعاری میباشد. سخنگویی که بتواند پیام تخصصی تنظیم شده توسط نیروهای متخصص در روابط عمومی سازمان و یا نهاد متبوع خود را به شکلی هوشمندانه و هدفمند در رسانههای مختلف منعکس نماید و افکار عمومی را در جهت مطلوب هدایت سازد.
۸/ خلاء ساختاری در نقش پذیری روابط عمومیهای تخصصی و عدم حضور سخنگویان کاربلد و توانمند در کنار اشتباهات فاحش رسانه ملی در موضوع شهادت فخری زاده سبب شد تا رسانههای بیگانه بر افکار عمومی ملت ایران و مردم جهان بتازند و اسباب فزون گشتن غم در جبهه مستضعفان و شادکامی در جبهه مستکبران را پدید آورند. به عنوان نمونه وقتی دبیر شورای عالی امنیت ملی شخصا جلو دوربین حاضر شده و با ادبیات متداول و روزمره خود و بدون تنظیم متنی دقیق و یا حداقل بهرهمندی از زبان بدن (Body language) و ... راسا اعلام میدارند که: دستگاه های اطلاعاتی به این اطلاعات رسیده بودند که وی مورد هدف اقدام تروریستی قرار می گیرد و در کدام محل نیز قرار است این عملیات انجام شود، دقیقاً محلی که او به شهادت رسید. آنها می دانستند در این محل قرار است یک عملیات علیه این شهید انجام بگیرد. تقویت های لازم در خصوص تیم حفاظت وی نیز صورت گرفته بود اما این بار دشمن از سبک و شیوه کاملاً جدید، حرفه ای و تخصصی استفاده کرد که متأسفانه توانستند موفق شوند و او را بعد از ۲۰ سال تلاش به شهادت برسانند و...؛ این یعنی خطای فاحش استراتژیک در تنظیم پیام و هدایت افکار عمومی ؛ یعنی عدم شناخت رسانه توسط یکی از عالیترین مسئولان امنیتی کشور که خلاء شدید در وجود روابط عمومی تخصصی و سخنگویان کاربلد و توانمند را معین میسازد. البته این مصداق قابل تعمیم به سخنان وزیر اطلاعات و یا وزیر دفاع و یا حتی فرمانده سپاه و ... در جلوی دوربین میباشد که ذکر تمامی آن در این مجال نمیگنجد و اساسا ارتباطی با تعامل مستقیم مسئولان ندارد و از ماهیتی متفاوت با ارتباط متولیان امر با مردم و رسانه برخوردار است. پس باید ضمن تاکید بر حضور سخنگویان کاربلد و توانمند بر این مهم نیز اشاره داشت که متاسفانه در برخی موارد سخنگو بودن به رانتی برای دیده شدن در رسانهها مبدل گردیده و حتی به حضور برخی آقازادهها و خانمزاده ها در مقام سخنگویی به عنوان سکویی برای رسیدن به شُهرت و قدرت مبدل گردیده است.
۹/ شهادت فخری زاده سوای نظر از هشدار نسبت به تمام کاستیهای موجود در ساختارهای اجرایی کشور و در عرصههای مختلف فرهنگی، سیاسی، امنیتی و ...، بشارت دهنده آیندهای درخشان است. آیندهای که به سبب بلوغ اجتماعی جامعه و بالارفتن سواد رسانهای در ملت ایران پدید آمده و ظهور و بروز آن را میتوان در اشعار حماسی شعرایی مشاهده نمود که از ذوقشان در میان ملت ایران کوک میشود و حتی زودتر از برخی مسئولان قلم را به دست گرفتند و پیامهای تسلیت خود را به زبان شعر بیان داشتند. شعرایی همچون علیرضا قزوه، علی محمد مؤدب، سورنا جوکار و حسن صنوبری و ... که سوز دلشان را همچون عموم ملت ایران در فضای رسانههای شخصی خود به اشتراک گذاشتند و ضمن بیعت با امام امت سعی نمودند تا یاد دانشمند شهید خود را با بضاعتهای مختلف در فضای رسانه گرامی دارند.
نظرات